🔴 وقتی #کرونا آمد…‼️ 🔺 کرونا با تمام بدیهاش/ تلنگر خوبی بود برای یادآوری دوستداشتنها…⁉️ ✍ روحاله سلطانی لشکناری تا همین چند روز پیش، مثِ اکثر آدمای عادی روزگار، ۹ صبح، با لقمهی نون و پنیرِ خورده و نخورده؛ دنبال یه لقمه نون و بوقلمون حلال، میزدم بیرون و به قولِ […]
🔴 وقتی #کرونا آمد…‼️
🔺 کرونا با تمام بدیهاش/ تلنگر خوبی بود برای یادآوری دوستداشتنها…⁉️
✍ روحاله سلطانی لشکناری
تا همین چند روز پیش، مثِ اکثر آدمای عادی روزگار، ۹ صبح، با لقمهی نون و پنیرِ خورده و نخورده؛ دنبال یه لقمه نون و بوقلمون حلال، میزدم بیرون و به قولِ مادرم، _که خدا حافظش باشه مثِ تموم مادرای دنیا_ میگفت: خبرِتو نَیارَن؛ خبرنگاری هم مگه نون و آب میشه که خروسخون تا بوق سگ غیبت میزنه؟!
صادقانه بگم! همه دغدغهام شد رسانه و دلخوش به آیندهای که مثل روز برام روشن بود! روی ابرا راه میرفتم! تو رویاهام جز خودم و پیشرفت در کارم، چیزی نمیدیدم! دروغ نگم؛ این آخریا یِکَم کاملا برادروار سنگدل هم شده بودم! گاهی توی خلوتم یادم میاومد که چقدر از یک ایرانی ناب بودن فاصله گرفتم! وقتی همه چیزت بِشِه رسانه، دیگه خودی و غریبه برات فرقی نداره و این خیلی بده! در زندگی واقعی؛ گاهی لازمه چشماتو برادرانه بروی بعضی چیزا ببندی یا بعضی چیزارو به روی بعضیا نیاری! اما برای من وقتی اسم رسانه میاد؛ یه آدم دیگه میشم! خشک و بیروح و مقید به قید و بندهای دستو پا گیر! …و این خیلی بَدِه…! چون تورو از عادی بودن دور میکنه و از بیرون یه آدمِ غیر عادی بهنظر میآی! به قول معروف به همه بدبین بودم! آدمهای اطرافم، فامیلهای دور و نزدیک رو فراموش کرده بودم و از خیلی چیزهای عادی روزمره دور میشدم، تا اینکه معجزهای شد و خداوند نعمتی همچون #کرونا_ویروس رو فرستاد! اشتباه نمیکنید! …بله… نعمتی به نام #کرونا…!
#کرونا_ویروس وحشت داره! ترسی تا حدِّ مرگ داره! دلشوره و نگرانیای به اندازه همه هموطنان و همشهریانم داره! از کار روزمره افتادن داره…، از عید دوست داشتنی؛ متنفر شدن داره! باعث میشه از مهمونایی که لحظهشماری میکردی تا ببینیشون هم بترسی! اما یه چیزی داره که شاید هیچ چیز دیگهای نداره! قدرتی داره که تورو به خودت میاره! با کسی شوخی نداره
#کرونا_ویروس تو رو به خودت میاره! تورو متوجه اطرافت میکنه! در کنار اون، با همه کوچکی و ناچیزی ای که هست، خودت رو بینهایت ضعیف و شکننده میبینی و این باعث میشه اطرافیانِ عزیزی که شاید تا پیش از این، وجودشون برات کاملا عادی شده بود، آدمهای خیلی خیلی خاص زندگیت بِشَن!
این یکهفته که #کرونا منو مجبور کرد تا بیشتر در خونه باشه، متوجه اتفاقات بزرگی شدم! مادرم بیش از هر زمان دیگهای شادِ که بچههاش کنارشان! خونوادهام رو با تموم وجود حس میکنم! دلم برای دوستان دور و نزدیکم تنگ میشه و احساس میکنم، زندگی اگرچه پر از هزاران درد و غم کوچیک و بزرگه؛ اما بینهایت زیباست! بینهایت شیرینه! روزها و شبا چه آفتابی و ابری، و چه پرستاره و گرفته، بینهایت لذتبخشه و کلا دوست داری همه چیز رو!
اینروزها با تمام وجودم، جای خالی دست دادنها، خوشو بش کردنها، روبوسیکردنها و بغل کردنها رو حس میکنم! تازه دارم میفهمم که چه چیزهای شاید به ظاهر ساده؛ اما بینهایت ارزشمندی در اطرافم بود و قدر اونهارو نمیدونستم! تازه میفهمم؛ “…وقت طلاست…” یعنی چه! تازه قدر عمرِ گرانبهایی که مفت گذشت رو فهمیدم! اونقدر غرق زندگی بودم که زندگی کردن رو نمیفهمیدم!
حالا فقط به این فکر میکنم که #کرونا چه اجازه بده زنده بمونم و چه نه، نگذارم لحظهای رو تلف کنم! دوست دارم همهی لحظاتم به دوستداشتن و عشق ورزیدن صرف بِشِه!
تا امروز هرگز اینقدر مرگ رو به خودم نزدیک نمیدیدم! هر صبح که بیدار میشم، از ترس اینکه مبادا یکی از ما زنده نباشده، وحشت تموم وجودم رو میگیره! اما بینهایت خوشحالم که پیش از اون که خیلی دیر بشه، فهمیدم چقدر بهونه برای دوست داشتن دارم. چقدر دلیل برای زندگی کردن دارم. چقدر همه رو میخوام که باشند! فقط باشند! حتی اونها که شاید فکر میکردم یا فکر میکردند دشمنیای بینمون هست! حتی اونها رو هم دوست دارم و میخوام همیشه باشند و از من گله کنند یا باشم که از رفتارشون دلگیر شم! من همهی دلگیر شدنها رو دوست دارم! اگر عمری باقی موند و حضرت دوست فرصت داد، بعد از سپری کردن این روزهای پُر تشویش و دلهرهآور، که زنده بمونم، قول میدم این روزهای خونهنشینی اجباری و دوری از دوستان، فامیل هام و نزدیکانم رو هرگز فراموش نکنم! در روزهای #پسا_کرونا، قول میدم هر روز همه رو بغل کنم و ببوسم! (البته کاملا برادر وار) قول میدم بیشتر ببینمتون… بیشتر دلتنگتون شَم و بیشتر محبت را مشق کنم. قول میدم هرگز طوری نشه که احساس کنم دیگه خیلی دیر شده و هرگز دیگه نمیشه زمان رو به عقب برگردوند!
قول میدم منهم گاهی چشمهامو بروی خیلی چیزها ببندم و درک کنم که گاه بدون اینکه بخوای، شرایط طوری میشه که بهنظر میاد یه چیزهایی سرِ جاش نیست! و این سر جاش نبودن، خیلی وقتها کاملا طبیعیه! مثل اینروزها که نمیدونی صبح وقتی چشمهاتو باز میکنی، امکان داری دیگه هرگز یه چیزایی سر جاش نباشه!
همهتونو دوست دارم و از دور سفت بغلتون میکنم و میبوسم! و البته کاملا برادر وار!
شرکتهای دانشبنیان پای تولید آمدند تجهیز نیروگاه نوشهر به خط خشک کن زبالههای تر راه اندازی اولین دستگاه تبدل زباله زیرسرندی به خشک در نیروگاه نوشهر ➖ به گزارش پایگاه خبری هچیرود؛ استاد صنعتی دانشگاه صنعتی امیرکبیر با اشاره به تعریف پروژه دانش بنیان در چند سال قبل اظهار داشت: متاسفانه […]
Wednesday, 22 May , 2024